یک زن و شوهر غرق شده با فضل روی سرشان باید با فرزندشان در حال فرار باشند تا از کارفرمای سابق خود جلوگیری کنند ، واحدی از سایه های سایه ای که برای کشتن آنها فرستاده شده است.
در حوالی سال 1949 در ارومیه ایران یک مامور طی یک ملاقات غافلگیرکننده شروع به بازجویی از همسر قدیمی خود کشیش ارمنی نویسنده فراری به نام آندرانیک می کند.
آستریکس و اوبلیکس به جتافیکس کمک می کنند تا به دنبال جوانی بگردد که شایسته جانشینی او باشد، در حالی که دشمن قدیمی او، دمونیکس، به دنبال دزدیدن دستور العمل معجون جادویی افسانه ای خود است.
راجویر سینگ، ورزشکار جوان، آرزوی کسب مدال طلا را در سر می پروراند، اما فجایع همیشه او را از رسیدن به هدفش باز می دارد. پس از از دست دادن شنوایی خود به دلیل تصادف، او در آکادمی ورزشکاران پذیرفته می شود و داستان از اینجا شروع می شود.
هر کس فکر می کند که روستا آرام و آرام است اشتباه می کند. در آن ما حیواناتی مخصوصاً آشفته را مییابیم، روباهی که فکر میکند مرغ است، خرگوشی که مانند یک لکلک عمل میکند، و اردکی که میخواهد جایگزین کریسمس پدر شود. ...
گروهی از دوستان متوجه می شوند که چگونه با استفاده از یک دست مومیایی شده ارواح را احضار کنند. ماجرا از زمانی آغاز می شود که یکی از آنها زیاده روی می کند و نیروهای خارق العاده ای از آن آزاد می شود.
در تابستان 1989، گروهی از بچههای زورگو با هم متحد میشوند تا هیولایی تغییر شکل را از بین ببرند، هیولایی که خود را به شکل دلقکی در میآورد و بچههای دری، شهر کوچکشان مین را شکار میکند.