تسونئو یک دانشجوی دانشگاه است و خوزی یک دختر جوان است که به ندرت به تنهایی از خانه بیرون رفته است زیرا قادر به راه رفتن نیست.. این دو وقتی می بینند که سونئو مادربزرگ خوزی را می یابد که او را برای پیاده روی عصرانه بیرون می برد.
در جنگ جهانی دوم،پس از یک سانحه هوایی تقریباً مرگبار لوئیز زامپرینی، قهرمان المپیک، 47 روز سخت را در یک قایق با دو کارگر می گذراند تا اینکه توسط نیروی دریایی ژاپن گرفتار شده و به اردوگاه اسیران جنگی فرستاده شود.
وقتی آنیا شروع به رفتار مانند مادر نامزدش که اخیراً فوت کرده است، امت باید با عمیقترین آسیبهای روحی خود مقابله کند تا نامزدش را از این مالکیت گیجکننده رها کند.
هلن یک سال پس از طلاق برای یک دوره بقا در طبیعت ثبت نام می کند. او از طریق این تجربه متوجه می شود که گاهی اوقات، برای اینکه خود را پیدا کنید، باید واقعاً گم شوید.
جاکوب مکنیلی هجده ساله که در کوههای آپالاچی کارولینای شمالی اتفاق میافتد، بین دلجویی کردن از پدر متماد خود و ترک کوهها برای همیشه با دختری که دوستش دارد، سرگردان است.